الان هم همان پدر که نقش پدربزرگ را ایفا میکند برای ما یک پدر پرجذبه است و هنوز هم میترسیم که جلوی او حرفی خلاف میلش بزنیم. شاید هم ترس نیست، علاقه بیش از حد است ولی به هر حال پدر و مادر آن روز با پدر و مادر امروز خیلی متفاوت است.
امروزه فرزندان جزء لاینفک و اساسی تصمیمگیریهای خانواده هستند. دنیای ماشینی که تغییرات اساسی در شکل و هیات خانوادهها به وجود آورده است؛ روابط درون خانواده و به عبارتی، روابط فرزندان با پدر و مادر را تحت تاثیر خود قرار داده است و حتی جایگاه، نقش و مناسبات اعضای خانواده را نیز دگرگون کرده و بستر مناسبی را برای حکمرانی فرزندان به وجود آورده است شاید بتوان گفت سبک جدیدی از زندگی را بنیان نهاده است.
حال دیگر کنترل زندگی در دست فرزندان است، انتخاب برنامههای تلویزیون ، انتخاب اماکن تفریحی، رستوران، زمان خوردن صبحانه، ناهار و شام، نحوه دکوراسیون منزل و حتی گزینش افرادی که با خانواده در ارتباطند تقریبا با دخالت آنها صورت میگیرد؛ خلاصه تنظیم کلیات و جزئیات تمام برنامههای والدین متاثر از سلیقه و راحتی فرزندان است.
والدینی که در گذشته در خانوادههای گسترده و پرجمعیت با کمترین توقع و تنها با ملزومات اولیه زندگی زیستهاند، اکنون خواهان آن هستند که امکاناتی را که در گذشته خود از داشتن آن محروم بودهاند در اختیار فرزندان قرار دهند و معتقدند از این طریق موفقیت آنها را در آینده تامین میکنند.
امروز به طور مستقیم و غیرمستقیم این کودکان هستند که محور فعالیتهای خانوادهاند و والدین را تا حد زیادی تحت نفوذ ارزش و معیارهای ذهنی خود قرار دادهاند.
کودکان امروز به جای آن که مانند کودکان دیروز اوقات فراغتشان را کنار دست استادی برای یادگیری فنی آتیهساز سپری کنند، در کلاسهای ورزشی و تفریحی یا با کامپیوتر و تلویزیون وقت میگذرانند بدون آن که دغدغه ایستادن در صف نانوایی و مراقبت از بچه کوچکتر را داشته باشند.
دکتر نصرتالله منتظری، روانشناس با بیان این که تمام محور توجهات در خانوادههای تکهستهای امروزی بر روی فرزندان است، میگوید: «خانوادهها بر این باورند تا آنجا که در توان دارند باید به نیازهای فرزندان پاسخ دهند و معمولا میان خواستههای منطقی و غیرمنطقی تفاوتی قائل نمیشوند، از این رو کودکان با داشتن ذهنی پویا و خلاق، به خوبی یاد میگیرند چگونه نیازها و تقاضاهایشان را با حکمرانی از والدین مطالبه کنند.»
وی میافزاید: «کشمکش برای کسب قدرت میان فرزندان و والدین تا آنجا پیش میرود که در بیشتر مواقع به تسلیم والدین منجر میشود؛ زیرا آنان تصور میکنند عدمپاسخگویی به خواستههای فرزندان منجر به درگیریهای بیشتر میگردد. هنگامی که فرزندان قدرتمندتر شدند، چتر حکمرانیشان را بر خانواده میگسترانند و سبک زندگی را از پدرسالاری به فرزندسالاری تغییر میدهند.»
از سوی دیگر به اعتقاد این روانشناس بازیهای رایانهای، فیلمها و کارتونهای کودکان به بچهها آموختهاند که به وسیله تحکم و خشونت، بهتر میتوان به خواستهها دسترسی پیدا کرد. در نتیجه کودک زمانی که خود را بازنده میپندارد، صدای بلند و پرخاشگر را به کار میبندد تا پدر و مادر را تحت تاثیر قرار دهد.
در عصر تکنولوژی، کودکان با فناوریهای ارتباط بزرگ شدهاند، کودکان امروز حتی بهتر از بزرگسالان با کامپیوتر، موبایل و… کار میکنند. ذهن خلاق آنها مانند کویری تشنه تمامی اطلاعات زندگی مدرن را به راحتی میبلعد و خود را با آن سازگار میکند.
از دید آنها این برتری نسبت به بزرگترها بخصوص در خانوادههایی که پدر و مادر سطح تحصیلات پایینی دارند، این حق را میدهد که حقوقی برابر حقوق والدین و حتی بیشتر داشته باشند. در نتیجه فرزندان نسل امروز، بیشتر مورد مشورت قرار میگیرند و کمتر مشورت میکنند ، آنان دیگر در مهمانیهای بزرگسالان شرکت میکنند ، برنامه تلویزیونی آنها را میبینند و مانند آنها موبایل و لپتاپ دارند و با هر کسی که میخواهند رفت و آمد میکنند.
ولی آن روزها اینگونه نبود، حرف مادر و پدر یکی بود، آنها بودند که برای همه چیز تصمیم میگرفتند حتی لباسهای ما نیز توسط آنها انتخاب میشد. اگر آنها تصمیم میگرفتند مسافرت بروند ما هم قبول میکردیم انتخاب محل سفر به عهده آنان بود. حتی نوع غذا را هم آنان انتخاب میکردند. هرچه بر سر میز یا سفره غذا گذاشته میشد باید میخوردیم و حق اعتراض نداشتیم.
اگر هم اعتراض میکردیم باید شب را گرسنه به صبح میرساندیم اما امروز این فرزندان هستند که غذای روز را انتخاب میکنند چنانچه غذایی خلاف میل فرزند خانواده پخته شود این مادر است که تا صبح چشم به خواب ندارد و نگران گرسنگی فرزندش است.
دکتر فرانک موسوی، دانشآموخته علوم تربیتی، دلیل این جابهجایی خانوادهها را وجود رسانهها و وسایل ارتباطات جمعی میداند و میگوید: رسانهها امروز ذهن بچهها را باز کردهاند و به آنها امکان رشد استعدادها را دادهاند و از همه مهمتر اعتماد به نفس آنها را بالا بردهاند.
وی با بیان این که مدرنیته تمام ابعاد زندگی امروز را فرا گرفته و رسانههای جمعی با وارد شدن به حوزه مدیریتی والدین، نقش تربیتی آنها را کمرنگ کردهاند، میافزاید: «امروزه به دلیل تعدد نقشها و مشغله زیاد والدین، فرزندانی که در گذشته در دامان و کنار مادربزرگها و مادران بزرگ میشدند، امروزه به مهد کودک و مراکز سرگرمی سپرده میشوند.
وی ادامه میدهد: «به همین خاطر در گذشته فرزندان تا زمانی که بتوانند ازدواج کنند یا به اصطلاح گلیم خود را از آب بیرون بکشند و تشکیل خانواده دهند در خانه پدری زندگی میکردند و حاضر به استقلال نبودند ولی هماکنون در جوامع صنعتی فرزندان در سن ۲۱ سالگی از خانواده جدا شده و مستقل میشوند بدون این که تصمیم به ازدواج داشته باشند.»
موسوی به سبک جدیدی از زندگی که در آن والدین با همفکری رسانهها به حل مشکلات تربیتی میپردازند، اشاره و میافزاید: «انبوه پژوهشهای علمی در زمینههای تربیتی و برنامههای مشاوره و آموزشی در رسانهها، والدین را با سبک جدیدی از تربیت آشنا کرده، اما در خیلی از مواقع والدین نمیتوانند میان شیوه سنتی و نوین تربیت تعادل برقرار کنند و به کار بستن این اعمال و آموزههای تربیتی دست و پاشکسته، تاثیرات منفی بر جای میگذارد ».
برخی صاحبنظران نیز حاکم شدن نظام فرزندسالاری در دنیای حاضر را رد میکنند و معتقد هستند نظامی که در گذشته با عنوان پدرسالاری حاکم بوده در واقع نظام بزرگسالاری به شمار میرفته زیرا همواره کوچکترها موظف بودند علاوه بر پدر و مادر از فرزندان بزرگتر نیز اطاعت کنند.
به نظر آنها امروزه این نظام به نوعی به رفاقت میان والدین و فرزندان تبدیل شده است. البته این نظریه هم وجود دارد که در زندگی امروز، کودکانی که تحت توجه و مرکز محبت پدربزرگها، مادربزرگها و والدین هستند، انعطافپذیری بیش از حد آنها را در مقابل خود وظیفه قلمداد میکنند.
بزرگحاکمان کوچک زندگی امروز ما انتظار دارند هر چه در محیط خانه وجود دارد در اختیار قدرت آنها باشد: «من دلم میخواهد ، چون من میگویم ، من دوست ندارم ، من نمیخورم ، چون من میخواهم و…» .
این فرمانروایان خانه، دیگر نه مانند والدین خود از دیدن بزرگترها به لکنت میافتند، نه از حضور آنها برای دراز کشیدن شرمنده میشوند و نه در هنگام دخول و خروج آنان به احترام میایستند. آنها خانه را مکانی راحت میخواهند که هیچ یک از این تشریفات را نداشته باشد. بههرحال قلمرو تصمیمگیری والدین روز به روز در خانوادههای فرزندمدار و فرزندمحور کاهش و قلمرو تصمیمگیری فرزندان افزایش پیدا کرده است.
انتظار والدین از بچهها و خواستههای عاطفی آنها از بچهها در یک جمله خلاصه میشود؛ فقط درس بخوانند. این والدین هستند که فشار را تحمل میکنند و دائما در این نگرانی بسر میبرند که آینده فرزندشان چه خواهد شد. روشهای ابراز و اظهار عواطف نیز تغییر کرده است.
امروزه بچهها حق دارند و میتوانند عواطفشان را اظهار کنند در حالی که در نظام تربیتی سنتی، بچهها اجازه نداشتند که عواطف درونی و امیال باطنیشان را آن طور که هست ابراز کنند و باید حریمها و حجابها را نگه میداشتند.
به طوری که بچهها برای بیان یک مطلب باید فکر میکردند که آیا مجاز به طرح کردن آن مطلب هستند و اگر مجاز هستند چگونه باید آن را بیان کنند، ولی امروزه خیلی بیپرده و صریح خواستهها و تمایلات خود را ابراز میکنند.
با سرعتی که پیشرفتهای علمی و تحولات صنعتی در پیش گرفتهاند هیچ بعید نیست در آیندهای نه چندان دور شاهد سبک جدید دیگری از زندگی باشیم.
اما در مورد نحوه عملکرد خود و فرزندانتان بیشتر فکر کنید . آیا واقعا تا این اندازه توجه و تسلیم بودن در برابر خواسته های آنها لازم است ؟!!!
TehranKids